باک، برادر بیل به عنوان بانسر در باری در تگزاس کار می کند. بانسری که در کار خود موفق هم نیست و رییسش از او ناراضی است. یک شب باک به خانه اش که کاروانی کنار کوه و بیابان است برمی گردد و عروس را می بینیم که زیر کاروان کمین کرده است. باک به درون می رود و عروس در را باز می کند که با شمشیر به او حمله کند. اما باک تفنگ به دست منتظر روی صندلی نشسته است و خرده های سنگ نمک به سینهٔ عروس شلیک می کند
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید