خلاصه داستان:
مردی به نام «دَنیل پلینویو» دائماً در جستجوی معدن و استخراج از زمین است، او بالاخره مزد تلاشهایش را، با پیدا کردن یک چاه نفت دریافت میکند. اما او سیری ناپذیر است و یک چاه نفت برای او کافی نیست و به جستجوی خود ادامه میدهد. برای او موفقیت از همه چیز مهمتر است و حاضر است برای رسیدن به آن، دست به هرکاری بزند. او رویاهایی در سر دارد و قدرتمندانه در راه رسیدن به آنها تلاش میکند اما مشکلات هم او را در این مسیر تنها نمیگذارند.
…………………
این فیلم را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: دیوانگی. یک دیوانگی کامل! مردی که برای ارضاء حس شخصیش هرکاری میکند و حتی از این هم پا را فراتر میگذارد و بر زخم ناراحتیهایش با خون دیگران مرحم میگذارد. هر جا که او پا میگذاری بالاخره خونی ریخته میشود و صرف بودنش در جا و مکانی این نگرانی را در دل میاندازد که کسی آسیب خواهد دید یا خون به پا خواهد شد! فیلمنامهی اندرسن اقتباسی از رمان «نفت!» نوشتهی «آپتون سینکلر» است،که بنا بر منابع اینترنتی این اثر شباهتهای ظاهری چندانی با کتاب مذکور نداشته و حتی نام کارترهای اصلی آنها با یکدیگر متفاوت است. سیر داستانی ساده است و شاید در چند جملهی کوتاه بتوان کل داستان را نوشت و چیزی را هم از قلم ننداخت اما عمق داستان است که ببیننده را تا آخر همراه فیلم نگه میدارد. همه چیز این فیلم خاص است، حتی همین عمق داستان با عمقهای داستانی دیگری که تا کنون دیده و شنیدهاید متفاوت است؛ تفاصیر داستانی و بصری فیلم شما را به جایی میبرد که با شخصیت اصلی فیلم همزاد پنداری نمیکنید بلکه او را درک خواهید کرد. بازی بی نظیر دنیل دیلوئیس بار اصلی فیلم را به دوش کشیده است و بدون او ممکن نبود که این فیلم به اثری تحسین برانگیز تبدیل شود. دنیل دی لوئیس که در اسم کوچک با شخصیت فیلم وجه مشترک دارد آنچنان در نقش خود فرو میرود که کاملاً فراموش میکنید او یک بازیگر است و با خود گمان میکنید که نام فامیلی او اشتباه است و او همان پلینویو و زادهی همان زمان و دنیای فیلم است. از بازی بی نظیر دیلوئیس که بگذریم فضاسازی و میزانسن خیره کنندهی فیلم ما را به نزدیک شدن به فضای داستان کمک شایانی میکند؛ همه چیز در جای خود قرار دارد و هیچ جزئی وجود ندارد که ناهنجار باشد و تو ذوق بزند، این مسئله بسیار هنرمندانه و طبیعی در صحنهی آتش گرفتن چاه نفت و قطع کابل و سپس خاموش کردن آتش با دینامیت به چشم میخورد. قدرت بیش از حد بازیگر مخصوصاً در آثاری به مانند این فیلم که تمامش بر پایهش شخصیت اصلی فیلم است ممکن است این موضوع را که پشت این فیلم، کارگردانی هم حضور دارد را کمرنگ کند، اما مطمئن باشید که هیچ فیلمی بدون یک کارگردان توانمند به جایگاه موفقیت و توجه دست نمییابد؛ بله پل توماس اندرسُن به مانند کارهای گذشتهاش در این فیلم قدرت نمایی میکند و با راهنماییها و هدایتهای اوست که دیلوئیس میتواند چنین بازی خارقالعادهای را به معرض نمایش بگذارد. اما نکتهای که باید در آخر بدان اشاره کرد (که به قول انگلیسیها دلیل بر بیاهمیتی آن نیست!) موسیقی فیلم است. در کل به موسیقی فیلم میشود برچسب خوب را چسباند، نه بیشتر و نه کمتر، اما به موقعیت کاربرد آن و نحوهی استفادهی خلاقانهی آن باید احسنت گفت. در بسیاری از موقعیتها که به صورت معمول نباید واکشنی در بر داشته باشد مثل نمایی از یک تپه یا عملیات نقشهبرداری، موسیقی ملتحب کننده به کار رفته است و ما را به ورای تصویر میبرد و به شکلی عجیب از ما درخواست میکند که بیشتر بیندیشیم و سرسری از صحنههای فیلم نگذریم.
* * *
از گوشه و کنار:
– دنیل دیلوئیس بدین خاطر که طرفدار فیلم قبلی اندرسن یعنی «عشق در نگاه اول» بود نقش دنیل پلینویو را پذیرفت. به استناد تهیهکننده فیلم «جوآن سِلار»، اگر دیلوئیس نقشش را رد میکرد حتی ممکن بود فیلم به هیچ عنوان ساخته نشود.
– دیلوئیس سخنرانیاش درمورد ساختن مدرسه، آوردن نان به شهر و چیزهای دیگر را فیالبداهه به کار برده است. پل توماس اندرسُن کارگردان فیلم در اینباره میگوید: “لذت بخش بود. شخصیت پلینویو کاملاً حس میشد.”
– از سال 2012، با فروش جهانی 76 میلیون دلار(بیش از سه برابر بودجه فیلم)، «خون به پا خواهد شد» سودآورترین فیلم ساخته شده توسط پل توماس اندرسن است.
عرفان گلپایگانی
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
سیستم پخش تنظیم نبود،کل پلانها over شده بود.
حیف….من فقط اومده بودم فیلمبرداری رو ببینم.
لطفا دقت کنید.