ویلیام بلیک پس از مرگ پدر و مادرش و جداشدن از معشوقهاش، از کلیولند به شهر «ماشین» در آریزونا میآید تا کاری بیابد. شهری که همه چیزش غریب است و شغلی هم برای ویلیام ندارد. ویلیام پس از آشنایی با دختری گلفروش، شب را با وی می گذراندو نیمههای شب با ورود مرد جوانی که او را فاسق معشوقه اش می داند روبه رو میشود. در درگیری بین این دو، ناخواسته باعث مرگ مرد جوان مهاجم میشود و در حالی که خود نیز زخمی است، میگریزد. از قضا مقتول پسر کارخانه دار بانفوذ شهر بوده و وی گروهی شکارچی انسان را اجیر میکند تا قاتل را زنده یا مرده تحویلش بدهند. ویلیام بلیک در حال فرار با سرخپوستی عجیب به نام هیچ کس آشنا میشود که جانش را نجات میدهد. او به همراه هیچ کس که مردی فیلسوف مسلک و عجیب است، سفری را آغاز میکند و در مسیر این سفر به شخصیتی دیگر تبدیل میشود که فرسنگها با ویلیام بلیک اولیه فاصله دارد.
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
بهترین فیلم جیم جارموش
این فیلم واقعا بی نظیره… جیم جارموش واقعا یه کارگردان باهوش و مریضه…